تو بری بارون

تو بری دووم نمیارم بدون تو یه روزم من میترسم آخرم بی تو از این دوری بسوزم تو

 

بری تنهایی بدجوری تو این خونه میمونه باید عکساتو بغل کنم تو تنهاییم دیوونه تو

 

بری بارون نمیاد دیگه کاش بشه با اون روزا بازم بشه دیدت تو بری قلبم میگیره برگرد

 

ببین این دستامم از دوریت یخ کرد تو بری بارون نمیاد دیگه کاش بشه با اون روزا بازم

 

بشه دیدت تو بری قلبم میگیره برگرد ببین این دستامم از دوریت یخ کرد پرپرم نکن

 

آسون عاشقت شدم آروم دیگه نکن زندگیمو باز داغون گیج و بی قرار میشم

 

خاطراتت رد میشن ببین عاشق ترینم از همیشم تو بری بارون نمیاد دیگه کاش بشه

 

با اون روزا بازم بشه دیدت تو بری قلبم میگیره برگرد ببین این دستامم از دوریت یخ

 

کرد تو بری بارون نمیاد دیگه کاش بشه با اون روزا بازم بشه دیدت تو بری قلبم

 

میگیره برگرد ببین این دستامم از دوریت یخ کرد

دردم را به کی بگم

دردم را به کی بگم که خنجر نزنه

 

به هر کس خوبی کردم از دردم سوء استفاده کرد خود را بالا برد بعد لهم کرد

 

ولی من خندیدم جون اونا فقط خودشو دنیاشو بالا برد

 

ولی من صداقت و ارزش خودمو پیش خدا بالا بردم

 

و اونارو نفرین و واگذار به خدا کردم حالا ببینم چه میکنند

 

عمری خدا به من داد بعد هم میگیره پس دلم خوبه که اشکامو جزء او کسی 

 

ندید این قلب بدونه روح منو فقط او دید

 

فقط خدا دوست دارم فقط میدانم مرگم در راز گم نامان هست 

 

حال سفر دیگر دارم من آماده ام خدایا شکرت این بار هم به کسی دیگر کمک کردم

 

اوهم خوبی کرد سفر برای سرنوشت یه راز است 

 

حال به کجا چه سرزمینی نمیدونم هرچی هست خودت میدونی منم رازی هستم

 

خدانگهدار ای سرزمین سبز 

 

کوله بار

ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﮑﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ

 

ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻓﻌﻼ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ

 

 

ﺑﺎﻭﺭﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺁﺗﺶ ﻧﺸﺎﻧﺪﯼ ﺑﺮ ﺩﻟﻢ

 

ﺯﺧﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ !

 

ﺑﺸﮑﻦ ﻭ ﺁﺗﺶ ﺑﺰﻥ ﺍﻣﺎ ﺑﻤﺎﻥ ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ !

 

ﻫـﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻡ

 

ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻏﺰﻝ

 

 

ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﻡ

 

 

ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﻗﺎﻑ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟

 

ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﺣﻢ ﮐﻦ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﻡ..

دلتنگی

وقت آن شد که دلم را بِگُذارم بروم ..

 

با تو او را تک و تنها بگذارم بروم...

 

به کجا می‌شود از معرکه‌ی عشق گریخت...

 

گیرم امروز از اینجا بگذارم بروم....

 

 

سرنوشت من مجنون هم از اول این بود...

 

سر دیوانه به صحرا بگذارم بروم....

 

 

با جنون قلم و لرزش دستم چه کنم..

 

فرض کن روی دلم پا بگذارم بروم...

نفرین

عاقبت روزی مزار سرد من,,,,,,,,, معبد دنجی برایت میشود,,,,,,,,,

 

عکس من با آخرین لبخند من,,,,,, شاهد شب گریه هایت میشود,,,,,,

 

میگذاری سر به روی قبر من,,,,,,, سنگ قبرم میشود دنیای تو,,,,,,,,

 

از تمام آنچه با هم داشتیم,,,,,,,,, یاد من می ماندو فردای تو ,,,,,,,

 

ولی اون زمان نفرین من ابدست

هیچ

خُب خیلی متفاوت بود..

 

مثلا هیچوقت تیپ مردونه نمیزد..

 

ادکلنِ تلخ نمیزد..

 

صداش خش دار نبود..

 

ماشین نداشت..

 

من تفاوتشو دوست داشتم..

 

من اون لحظه هابی که تو خیابون راه می‌رفتیم و ترجیح می‌دادم به ماشین سواری

 

های کوتاه مدت..

من تیشرت تنتو ترجیح می‌دادم به پیرهن مردونه های گرون قیمت..

 

من عطر تنتو ترجیح میدادم به ادکلن تلخ هرکسِ دیگه ای..

 

من عاشق سادگیت بودم..

زندگی با عشق شیرین است

پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی میکردند.

 

هنگام خواب ، همسر پیرمرد از همسرش خواست تا شانه برای او بخرد تا

 

موهایش را سرو سامانی بدهد.

 

پیرمرد نگاهی حزن آمیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم حتی

 

بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.

 

پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد..

 

پیرمرد فردای انروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را

 

فروخت و شانه برای همسرش خرید .

 

وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش

 

را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است .

 

مات و مبهوت اشک ریزان همدیگر را نگاه میکردند.

 

اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که

 

همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری

 

بودند.

 

به یاد داشته باشیم.

 

اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای

 

خشنود کردن او سعی و تلاش زیادی انجام دهی..

 

عشق و محبت به حرف نیست باید به آن عمل کرد...

لبخند اجباری

حال و هوای این روزام حال و هوای پاییزه

 

جونم داره مثل برگ این درختا آروم آروم از تنم میریزه

 

حال و هوای این روزام حال و هوای پاییزه

 

جونم داره مثل برگ این درختا آروم آروم از تنم میریزه

 

حال هوای این روزام دلتنگی و غریبیه

 

هرچی که هست هوای خوبی نیست چه روزای عجیبیه

 

درد یعنی اینکه کنارت پرن ولی غصتو نمیخورن

 

تا میای درد و دل کنی تازه صداتم میبرن

 

درد یعنی لبخند اجباری وقتی یه دنیا غم داری

 

وقتی دورت شلوغه و کسیو نداری

 

درد یعنی اینکه کنارت پرن ولی غصتو نمیخورن

 

تا میای درد و دل کنی تازه صداتم میبرن

 

درد یعنی لبخند اجباری وقتی یه دنیا غم داری

 

وقتی دورت شلوغه و کسیو نداری

 

روزای ظاهر آبیو چه درد و اضطرابیو

 

عجب حال خرابیو ندارم هیچ جوابیو

 

بذار رد شه بره روزا چه با گرما چه با سرما

 

چه فرقی میکنه حالا واسه یه آدم تنها

 

درد یعنی اینکه کنارت پرن ولی غصتو نمیخورن

 

تا میای درد و دل کنی تازه صداتم میبرن

 

درد یعنی لبخند اجباری وقتی یه دنیا غم داری

 

وقتی دورت شلوغه و کسیو نداری

 

درد یعنی اینکه کنارت پرن ولی غصتو نمیخورن

 

تا میای درد و دل کنی تازه صداتم میبرن

 

درد یعنی لبخند اجباری وقتی یه دنیا غم داری

 

وقتی دورت شلوغه و کسیو نداری

ما

ما مردمان خاورمیانه‌ایم...
بعضی‌هایمان در جنگ كشته می‌شویم،
بعضی در زندان...
بعضی‌هایمان در جاده می‌میریم،
بعضی در دریا،
حتی بلندترین كوه‌ها هم
انتقام تنهایی‌شان را از ما می‌گیرند...
چراكه ما شغل‌مان "مُردن" است.

خوش اخلاق باشيم

يک جمله زيبا از نلسون ماندلا:

نقص يا کمبود زيبايي در چهره يک فرد را؛

اخلاق خوب تکميل ميکند...

 

اما کمبود يا نبود اخلاق را؛

هيچ چهره ي زيبايي نمي تواند تکميل کند...

 

پايه و بناي شخصيت انسان ها

بر کردارشان ميباشد،

 

و زيباترين شخصيت ها

متعلق به خوش اخلاق ترين انسان هاست...

خوش اخلاق باشیم